شنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۸ - ۱۶:۴۹
۰ نفر

روشنک محمدی: 10ساله بودم که مادرم به خاطر مشکلات زندگی خودش را جلوی چشمان من و 2 خواهر دیگرم آتش زد و مرد.

تابستان پدرم مرا به مشهد فرستاد تا کمی روحیه‌ام بهتر شود اما خبر رسید که‌ای دل غافل آقا قصد تجدید فراش دارند. با وجود نارضایتی‌های ما پای نامادری به خانه مان باز شد. فاطمه ادامه داد : بعد از این وصلت توجه پدرم به ما کم شد. انگار جز من برای کس دیگری این امر مهم نبود. من هم رفتم سراغ دوست‌هایی که بزرگترها می‌گفتند ناباب هستند. بعد از آن هر موقع پدر و نامادری‌ام شروع به صحبت و نصیحتم می‌کردند پرخاشگری می‌کردم و از خانه بیرون می‌رفتم.

عادت کرده بودم به شنیدن صحبتهای دروغ عاشقانه، یک روز وقتی با پسری که ادعا می‌کرد دوستم دارد و قصد دارد من را به خانواده‌اش معرفی کند به خانه‌اش رفتم و این عاشق دلباخته هم بعد از آزار مرا در خیابان رها کرد. به کلانتری رفتم و با راهنمایی مشاور آنجا به خانه بازگشتم.

 اما امان از پدرم. مجبورم کرد ترک تحصیل کنم و مدام مرا کتک می‌زد.پسر دیگری به نام محمد به من قول ازدواج داد و از من خواست با شناسنامه‌ام از خانه فرار کنم او هم با من بازی کرد و رفت تازه برای مدتی که از خانه خارج بودم مجبور شدم دزدی‌های خردی هم انجام دهم. شاید دستگیری‌ام بهترین اتفاقی بود که برایم افتاده بود !

مریم ده‌آبادی آسیب‌شناس و وکیل پایه یک دادگستری در باره شرح زندگی فاطمه گفت: پدیده فرار از خانه یک مشکل اجتماعی خانوادگی و فردی است که سلامت خانواده و جامعه را تهدید می‌کند و فرار کودکان و نوجوانان از خانه و ترک اعضای خانواده در واقع نوعی واکنش نسبت به شرایطی است که از نظر فرد، نامساعد، غیر قابل تحمل وغیر قابل تغییر است.

فرار از خانه به‌عنوان یک آسیب اجتماعی تاثیر بسیار نامطلوبی بر جامعه می‌گذارد. فضای پرتنش و درگیری والدین، طلاق و جدایی آنها، ازدواج اجباری، فقر اقتصادی و فرهنگی اعتیاد والدین و... از عواملی هستند که در خانواده به‌خصوص فرار دختران مشاهده می‌شود.فرار کردم تا خواهرانم را خوشبخت کنموقتی پدرم مرد، خوشبختی از ما روی برگرداند.

مادرم برای درآوردن خرج زندگی در خانه‌های مردم کارگری می‌کرد. به قول قدیمی‌ها با سیلی صورتمان را سرخ می‌کردیم. محمد که آمد خواستگاریم وضع مالیش خوب به نظر می‌رسید. از روز اول فقط به این فکر می‌کردم که باید خانواده‌ام یعنی مادر و خواهرهایم را از این فقر نجات دهم. گفتم بله. اما همه مخالف بودند. مادر، محمد را دوست نداشت می‌گفت شر است. چشم‌هایش دروغ می‌گوید.

کاش حرف‌های او را می‌فهمیدم و از خانه فرار نمی‌کردم. از خانه که زدم بیرون شدم زن مرد رویاهایم. ماه‌های اول عالی بود. همه چیز خوب پیش می‌رفت. تا اینکه فهمیدم شغل شریف شوهرم دزدی است. باورم نمی‌شد. راه پس و پیش که نداشتم. محمد هم با کلام نرمش رامم کرد، شدم شریک دزدی‌هایش. می‌گفت: مگر نمی‌خواهی پولدار بشوی و به خواهرهایت کمک کنی، خوب این بهترین کار است.

کلانتری میدان جهاد مشهد از دستگیری عروس 17 ساله‌ای خبر داد که چند ماه بعد از ازدواج همراه با همسرش دزدی می‌کردند.اعظم گفت: ما با هم از موتور سیکلت گرفته تا وسایل و لوازم خانگی از فروشگاه‌ها و مغازه‌ها سرقت می‌کردیم. نه تنها نتوانستم به مادر و خواهرهایم کمک کنم بلکه آبروی آنها را نیز بردم.

ده‌آبادی گفت: دختران نوجوانی که منزل را ترک می‌کنند،  به قبح فرار آگاهند و دست کم در برخورد اول نمی‌خواهند خود را فراری معرفی کنند چرا که خود شان قبلا در مورد دختران فراری چنین نظری داشته‌اند.

این دختران به ندرت به بیگانگان اعتماد می‌کنند. آنان همواره از نگاه مردم می‌گریزند. از این رو به سختی حاضر به گشودن راز دل و صحبت از آرزوها، آمال، خواسته‌ها، ناکامی‌ها و رنج‌های خود با بیگانه‌اند.به اعتقاد او بیشتر دختران  فراری استان‌های خراسان رضوی و جنوبی از شهرستان‌های تربت جام، سبزوار، نیشابور، مشهد و بیرجند به تهران فرار می‌کنند.

بیشتر دختران فراری در زندگی خصوصی خود با انواع درگیری‌های اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی از قبیل بی‌اعتنایی والدین، درک نشدن، سختگیری خانواده، کنجکاوی، عشق، اعتیاد والدین، انحراف آنها، فقر، تقلید کورکورانه، آزار و اذیت جنسی، ناسازگاری پدر، اعتیاد خود دختر، از دست دادن مادر، اجبار پدر به فروش مواد مخدر، سوءاستفاده جنسی و غیره مواجه بوده‌اند.

همشهری استانها

کد خبر 92486

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز